مادر...

ساخت وبلاگ
و باز هم... دومین روز از زمستون...زمستون...زمستون...عجیب عجین شده با من... این فصل غریب و غریب نواز...۳۸ ساله... با دست های سردش نوازش می ده پوست روحم رو... هر سال... درست حوالی همین ساعت ها... کرخت م مادر......
ما را در سایت مادر... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sheyda1360 بازدید : 120 تاريخ : يکشنبه 18 اسفند 1398 ساعت: 2:38

گاهی اتفاق ها و آدم های زندگیت... بیش از حد توانت بهت فشار وارد می کنن و استرس...

گاهی خسته ای...

گاهی تنها...

گاهی هم دلسرد...

این وسط چندتا تک ستاره می مونه تو آسمون ایستادگیت... کور سوهای دور... اما روشن...

برای خودم و عزیزانم... تک ستاره های پرنور و شور آرزو می کنم...‌ تک ستاره هایی که شاید به تعداد کم باشن.... اما به کیفیت می ارزن به کل دنیا...

امیدوارم  زندگی تون هیچ وقت خلوت از این تک ستاره ها نباشه...

مادر......
ما را در سایت مادر... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sheyda1360 بازدید : 118 تاريخ : يکشنبه 18 اسفند 1398 ساعت: 2:38

شب شده و همه خوابند... غیر از من و سوت ممتد سکوت...

حمله می کنند خیالات...ترس ها... تنهایی ها... چشم می بندم... نفس می کشم... همه چیز عادی است... غیر از بی خوابی من و همه هایی که خوابند...

شب آبستن اوهام است... آبستن ترس است... آبستن تنهایی است...

زایشی نیست...

من هستم و همه هایی که خوابند و سوت ممتد سکوت... فقط...

مادر......
ما را در سایت مادر... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sheyda1360 بازدید : 109 تاريخ : يکشنبه 18 اسفند 1398 ساعت: 2:38